۷/۷ در ۲ پرده
پردهی اول
۱۳۸۷/۷/۷
چند روزیست بیتابی. تمام دیشب را از فرط هیجان چشم بر هم نگذاشتهای. صبح به انتظار خبری خوش برمیخیزی. برای رسیدن این روز، روزهاست که برگهای تقویمت را ورق میزنی. قبل از هر کار وبلاگ «همایون شجریان» را به امید شنیدن خبری خوش باز میکنی... آری! خبر همان است که میخواهی. دیدن عکسهایی از کاور آلبومهای جدید همایون سرمستات میکند؛ «قیژک کولی» و «خورشید آرزو» منتشر شده است و تو چقدر خوشحالی... کامنتها را نه یک بار، بلکه چند بار میخوانی تا مطمئن شوی خبری که شنیدهای حقیقت دارد!
دواندوان بیرون میروی و آلبومها را میخری... و شب حتی موقع خواب هم حاضر نیستی ضبط را خاموش کنی... امشب و شبهای بعد را زیر پرتوافشانی «خورشید آرزو» به خواب میروی...
امشب همه خوشحالند! من، تو، همایون!
پردهی دوم
۱۳۸۸/۷/۷
چند روزیست خواب راحت نداشتهای... هر شب با چشمهای خیس سر بر بالین گذاشته و حتی موقع خواب هم حاضر نیستی رادیو را خاموش کنی... «بیداد» استاد پیوسته در فضای اتاقت بیداد میکند! صبح خسته از خواب برمیخیزی... خداخدا میکنی آنچه را که در طول این چند روز دیده و شنیدهای کابوسی بیش نباشد، وبلاگ «همایون شجریان» را باز می کنی، هیجان داری و قلبت تندتند میزند! اما بازشدن صفحه دگر بار دلت را میلرزاند... پیکر سیاهپوش وبلاگ بار دیگر دلگیرت میکند و همایون را میبینی که در کنار استاد با چشمهاییتر، چهرهای خسته و لباسی سیاه بر تن داغدار است... روزت بدون آنکه بدانی شب میشود و تو باز دلخستهتر، گوش به «آستان جانان» میسپاری تا بلکه جانی دوباره بگیری؛ اما هقهق گریههایت مجالت نمیدهد!
امشب همه گریانند! من، تو، همایون!
روزگار غریبیست نازنین...
نظرات:
«کتولی» میگوید: |
«با سلام در مورد متن سالشمار زندگی آقای همایون شجریان که در وبلاگتان قرار داده اید ، باید مطلب مهمی را بعرض برسانم . لطفاً با ایمیل بنده ارتباط حاصل فرمایید، یا ایمیل خود را در وبلاگ قرار دهید . Katooli_k@yahoo.com با احترام کتولی » |
حافظهیِ تاریخ |
«وبگل» میگوید: |
«پرده را میاندازیم گردن ِ روزگار، این که کاري ندارد: «روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد / چرخ ِ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد» اما، از آن میترسم که بازی را واگذار کنیم؛ آن شب همه از یاد رفته اند! من، تو، همایون! » |
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم |
«مجید» میگوید: |
«با سلام متاسفانه استاد شجریان وفرزندشان کاش چندسال زودتر این گریه هارا سر می دادند کاش نه قدر هم را بلکه قدر با هم بودن را بیشتر میدانستند تا اکنون شاید استاد مشکاتیان هم درتنهایی خود بر آستانان جانانش فرود نیاورده بود» |
«ح.شريفيفر» میگوید: |
«مشكاتيان براي اهالي موسيقي برادري وارسته بود. از قديم گفتهاند: غم داغ برادر را برادر مُرده ميداند...» |
دور گـردون |
«سهند» میگوید: |
«دور گـردون گـر دو روزی بر مـراد ما نرفت دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور» |